کامبیز نوروزی در بخشهای نخست و دوم گفت و گو با «پروژه تاریخشفاهی روزنامهنگاری و رسانه ایران» به نحوه ورود به حرفه روزنامه نگاری و تحلیل خود از دوران آزادی در مطبوعات ایران سخن گفت. بخش سوم و پایانی این مصاحبه به مواردی چون عضویت نوروزی در انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران و نحوه رفتار قاضی سعید مرتضوی در دادگاه مطبوعات اختصاص دارد.
چه شد عضو انجمن صنفی روزنامه نگاران شدید؟
تشکیل انجمن اتفاق مهمی بود. بسیار معتقد به انجام فعالیت مدنی هستم چه از نظر تئوریک و چه از نظر عملی. خیلی هم با نهادهای مدنی ارتباط دارم. همان زمان هم تشکیل انجمن صنفی روزنامه نگاران را دستاورد خوبی میدانستم. بنابراین مدت خیلی کمی گذشته بود که تقاضای عضویت دادم و به عضویت این انجمن در آمدم، سپس دبیر کمیته حقوقی آن شدم.
چه خاطراتی از آن روزها دارید؟
روزهای پرخاطره ای بودند. برای مثال تعداد وکلایی که تمایل به اخذ وکالت پروندههای مطبوعاتی داشتند زیاد نبود. یکی از کارهای ما در انجمن، گفت و گو با وکلا و سپردن پروندههای دوستان مطبوعاتی به این وکلا بود. افرادی مانند مرحوم غلامعلی ریاحی، آقای حسین آبادی، آقای نیکبخت، آقای عبدالفتاح سلطانی، آقای حاجی مشهدی،آقای سیف زاده، مرحوم نعمت احمدی از این پروندهها زیاد گرفتند. اینها وکلای شریفی بودند که از این پروندهها زیاد گرفتند.
یکی از زندانیان سیاسی در زندان بود و اعتصاب غذا کرد. مریض هم بود. هر چقدر تلاش کردیم اعتصاب خود را بشکند، موفق نشدیم. در جلسه ای که در کمیسیون حقوق بشر اسلامی تشکیل شده بود آقای (عباسعلی) علیزاده رئیسکل وقت دادگستری تهران هم حضور داشت. وضعیت مطبوعات موضوع جلسه بود. من به عنوان عضو کمیته علمی کمیسیون حقوق بشر اسلامی در همه جلسهها بودم. در آن جلسه به علیزاده گفتم مایلیم این فرد اعتصاب خود را بشکند. علیزاده گفت پیشنهادتان برای این کار چیست؟ گفتم ما هیاتی برویم و با وی صحبت کنیم. گفت بگذار تا پیشنهادتان را بررسی کنم. خلاصه بعد از چند روز پذیرفتند که چنین اتفاقی بیفتد.
اسامی را دادیم و در نهایت آقایان کریم ارغنده پور، رضا تهرانی و من به عنوان نمایندگان انجمن به زندان اوین رفتیم. با او گفت و گو کردیم و بعد از ملاقات با ما اعتصاب غذایش را شکست. این اتفاق خیلی خوبی بود. این اتفاقات مدنی را باید جدی گرفت.
سیر وقایع در ایران طی این چهل و چند سال آنقدر سریع بوده است که خیلی از اتفاقات را نمیبینیم. شاید یکی از موارد منحصر به فرد بود که یک نهاد صنفی در یک کار قانونی مداخله مستقیم کرد و اثر مستقیم گذاشت. انجمن صنفی روزنامه نگاران پس از شکستن اعتصاب غذای این فرد از دادگستری تهران تشکر کرد که این موقعیت را فراهم کرد.
آن سالها سالهای خیلی فعالی برای انجمن بود. به طور کلی انجمن صنفی روزنامه نگاران در تاریخ روزنامه نگاری ایران جایگاه بلندی دارد. تعداد اعضای آن به چهار هزار نفر رسید. رابطه تعاملی با حکومت و با اعضای خود داشت. کمیتههای مختلف آن کارهای متعددی میکردند. این انجمن هنوز جایگزینی ندارد. هر چند از نظر قانونی انجمن روی کاغذ وجود دارد؛ اجازه فعالیت به آن نمیدهند و دفترش همچنان بسته است.
موانعی هم مقابل فعالیت انجمن صنفی وجود داشت؟
بله، در دولت آقای (محمود) احمدی نژاد، وزارت کار خیلی مانع ایجاد کرد. از همان زمان هم مشکلات انجمن شروع شد تا در نهایت با دستور غیر قانونی سعید مرتضوی، دفتر انجمن پلمپ شد. اگر اشتباه نکنم این اتفاق در مرداد ۱۳۸۸ رخ داد. البته از سال ۱۳۷۹ به این سو، روال قانونی در عرصه مطبوعات خیلی مخدوش شد. گام بلند آن توقیف سراسری مطبوعات بود که با استناد به قانون اقدامات تامینی، نزدیک به چهل نشریه در دو نوبت و به فاصله یکی دو هفته توقیف شدند.
قبل از آن که این اتفاق رخ دهد ما به واسطه دوستان از آیتالله محمود هاشمی شاهرودی رئیس وقت قوه قضاییه تقاضای ملاقات غیررسمی کردیم. مرحوم احمد بورقانی و من با ایشان حدود یک ساعت ملاقات داشتیم. آیتالله شاهرودی مرا از قبل میشناخت. پیش از آن که به عنوان رئیس قضا کار خود را شروع کند، عدهای از حقوقدانان را جدا جدا دعوت کرد تا نظرهای آنها را درباره سیستم قضایی بشنود. یک جلسه هم مرا دعوت کرده بود و یک ساعتی با هم صحبت کرده بودیم.
من و آقای بورقانی قبل از توقیف سراسری مطبوعات نزد ایشان رفتیم. بورقانی چهره شناخته شدهای بود. شرایط را برای ایشان توصیف کردیم و گفتیم بهتر است دستگاه قضا با مطبوعات رابطهای تعاملی ایجاد کند. ما هم میتوانیم با دوم خردادیها صحبت کنیم که مقداری در مطبوعات خود تعادل ایجاد کنند. جلسه به دلایلی نتیجه بخش نبود.
شاید دو سه هفته بعد بود که آن توقیف سراسری اتفاق افتاد و روند بسیار مثبت ملی در حوزه آزادی مطبوعات مخدوش شد.
آن زمان کتابی منتشر کردیم به نام دغدغه آزادی که مجموعه ای از بیانیهها و مصاحبههای مقامهای رسمی انجمن در آن گرد آمده بود. فکر میکنم سند خیلی خوبی بود برای نشان دادن روند فعالیت مدنی و صنفی در ایران. البته تیراژش محدود بود ولی سند خیلی مهمی است.
در طول فعالیت خود با سعید مرتضوی زیاد برخورد داشتید؟
بسیار زیاد. در تمام مدتی که در هیات منصفه بودیم در بیرون از جلسه با ایشان صحبت میکردیم. دوستانی که در شعبه مرتضوی پرونده داشتند پیش من میآمدند و از قضاوت ایشان میگفتند. خاطره خوبی از ایشان نداریم.
عملکرد قاضی مرتضوی در دادگاه مطبوعات چگونه بود؟
طوری که بهتدریج بر سر شیوه عملکرد سعید مرتضوی در مورد پروندههای مطبوعاتی اختلافات زیادی پیش آمد و بعضی اعضای هیات منصفه، نه همه آنها؛ به این شیوه برخورد معترض بودند. مرتضوی دستور بازداشت روزنامه نگاران را صادر میکرد و تصمیمهایی برخلاف تصمیم هیات منصفه میگرفت. این اختلافات که پیش آمد آقایان دنبال حذف تعدادی از ما رفتند. من و آقای هادی خانیکی و آقای حجت و خانم نوری و خانم رمضانزاده در یکی دو جلسه هیات منصفه به شکلی تصادفی نتوانستیم شرکت کنیم. مرتضوی فرصت را غنیمت شمرد و در اقدام غیر قانونی رای به محرومیت ما چند نفر از هیات منصفه مطبوعات داد. هیات منصفه منحل شد. ما از این رای به دادگاه انتظامی قضات شکایت کردیم و اعلام کردیم این تصمیم غیرقانونی است و مرتضوی نمیتوانسته است بدون تشکیل پرونده، رای به محرومیت اعضا از عضویت در هیات منصفه دهد.

دادگاه انتظامی قضات هم اعتراض ما را پذیرفت و اعلام کرد تصمیم مرتضوی غیرقانونی است اما برای مرتضوی قرار تعلیق تعقیب صادر کرد. با محروم شدن ما از عضویت در هیات منصفه بهترین و درخشانترین دوره هیات منصفه در ایران تمام شد و از آن به بعد دیگر هیات منصفه مطبوعات نقش خود را به تدریج از دست داد.
بعد از آن هم با رای وحدت رویهای که دیوان عالی کشور صادر کرد که قاضی میتواند خلاف تصمیم هیات منصفه مطبوعات رای دهد، دیگر عملا وجود هیات منصفه بیهوده شد.
نحوه برخورد وی با شما و با مدیران مسئول روزنامههای توقیف شده و در حال تعطیلی چطور بود؟
با ما مجبور بود خوب رفتار کند؛ زیرا عضو هیات منصفه بودیم. اما رابطه اش با متهمان بستگی به این داشت که متهم چه کسی باشد. طبعا اگر کسی مثل سعید حجاریان متهم بود مرتضوی نمی توانست با او رفتار نامناسبی داشته باشد. اما اگر اشخاصی از مدیران مسئول نشریات کمتر معروف یا روزنامه نگاران ناشناخته یا جوان بودند، مرتضوی رفتارهای عجیب و غربی داشت. یک بار برادر یک روزنامه نگار شهرستانی در حالی که رنگ به رخسار نداشت و نمیتوانست حرف بزند نزد من آمد. وقتی نشست و استراحت کرد و کمی آرام شد از او پرسیدم چه شده؟ گفت که از دادگاه میآیم. رفتم از مرتضوی بپرسم پرونده برادرم در چه وضعیتی است. در را که باز کردم و اسم برادرم را بردم مرتضوی گفت او که اعدامی است!
در حالی که این روزنامه نگار یکی دو ماه بعد آزاد شد. مرتضوی اطلاعات نادرست به متهم میداد و او را تهدید میکرد. او با متهمی که شناخته شده نبود برخوردهایی داشت که در شان یک قاضی نبود.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰